سلام. حال و احوال؟
هوا که این روزا خوب خنک شده آدم کیف می کنه. فقط حیف دلم برای شبای خنک و دلنشین تابستون تنگ میشه.
زمستون روزاش خوبه تابستون شباش.
این روزا خیلی چیزا توی فکرم می چرخه. نمی دونم چرا هعی یاد بچگی هام می فتم و این که این بود آن چه که می خواستم؟
آیا من در 10-12 سالگی فکر می کردم که در این سن چه کاره ام؟
چرا من نمی نشستم هدف گذاری کنم؟
آیا من به اهدافم نرسیدم؟ یا در حال رسیدن بهشون هستم؟
این که من حدود نیمی از دهه ی بیست را گذرانده ام به این مفهومه که من دیگه باید به هدفم می رسیدم و وقتم تمومه برای رسیدن به هدف؟
نه.
من خیلی وقت ها فکر می کنم که آره دیگه تموم شد ... حیف شدم...حروم شدم رفت.
ولی نه اینا همش فکره.
دقیقا مثل فکرایی که یه دختر 22 ساله داره که ای وای سنم از بیست رد شد هنوز شوهر نکردم!!!
چرا اینجوریه؟
الان دختر 35 ساله هست از هزار تا دختر بیست و اندی سال جوان و شاداب تر چرا؟
من یه جمله ایی جایی شنیدم که خیلی برام جالب و البته پند آموز بود : اینکه آدم هر جور فکر کنه همون می شه. اگر فکر کنی داری پیر میشی واقعا پیر میشی. و اگر هیچ وقت به پیر شدن فکر نکنی هرچند از نظر ظاهری چروک صورت داری ولی دلت جوونه و پر از انگیزه برای پیشرفت.
هنوز خیلی وقت داریم
ولی باید دونست وقت طلاست و هیچ وقت دوباره به آدم داده نمی شه.