۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

حس قشنگ با هم بودن

سلام

خیلی وقته دیگه دوستام نمیان بهم سر بزنن.

امشب به طور غم انگیزی با بقیه حرفم شد.

نمیدونم چرا هر چیز کوچیکی که میشه مامان میره میزاره کف دست یه بنده خدایی!!! 

خودشم بارها شده پشیمون میشه که حرف میزنه ولی روی خودش کنترل نداره. بهش هم میگم میگه باشه تو مراقبم باش. حالا امشب که حرف از کارهای من به اون بنده خدا زد که من راضی هم نبودم بهش تذکر میدم ولی قهر میکنه میره. نمیدونم چکار کنم!!!!

بهش گفتم هروقت دوست داری هرچقدر بخوای منو نقد میکنی ولی من حق ندارم نقدت کنم.

به طرز عجیبی وقتی باهام قهره یا گاهی اوقات خلوت دارم. حس تنهایی درونم رسوخ میکنه.

خیلی دوست دارم الان با کسی حرف بزنم.

دوست دارم با کسی گپ بزنم اونم جوابمو بده. این همه سکوت این همه نوشتن...این همه فراموش کردن خستم کرده. 

مثل بچه های تک فرزند شدم هییییچ کی رو ندارم بخوام مثل خواهر صادقانه باهاش گپ بزنم همه مشکل و گرفتاری دارن.

اونقدر میخوام برم تو شلوغی که غرق بشم توش. این تنهایی منو تنبل کرده بیحل بی رمق. اصن به دردم نمیخوره.

دوستای زیادی دارما ولی خب هر کدوم در یه سطح کمی باهام دوستن خیییلی سطحی. عمیق با کسی دوستی نکردم اگر هم شده ضرر دیدم تا منفعت. کاش یکی مثل خودم بود فقط می خواست محبت کنه و محبت ببینه نه اون مدل لوسا نه....از اون مدل دختر لوسا توی دوستام هست. به ازای هر چتی دویست تا قلب و بوس می فرستیم تا چتمون تموم بشه آخرشم اون میفرسته خیالش راحت بشه. یعنی منو دیوونه کرده.

  • مهر بانو
  • دوشنبه ۱۱ تیر ۹۷

شاید فردا...شاید هرگز

سلام

این وضعیت گل و بلبلی که بوجود اومده خیییلی باعث مفرح شدن و با انگیزه شدن ما جوونا در امر اشتغال و ازدواج شده.

گاهی وقتا میشه که پر از انگیزه هستم برای هر کاری و گاهی مثل یه تایر بدون باد یک ماشین که لق میزنه و باعث ناتمام شدن سفر مسافرا یکدنده میشم و میشینم یه گوشه و غر می زنم به همه خودم و هر چی بتونم منفی تر نگاه می کنم.

دیروز کارشناس برنامه شبکه یک برنامه کاردان ها را دیدم برای اولین بار بود. جناب آقای دکتر می فرمودند لازم نیست همه بچه ها برن دکتر بشن بزارید برن هر چی علاقه دارن. نباید که همه سطح زندگیشون مرفه باشه شاید یکی دوست داشته باشه زندگی معمولی داشته باشه ولی با موسیقی کیف کنه :|

علنا داشت می فرمود بچه هاتونو ول کنین برن هر رشته ای شد. همونکاری من به اصرار از خانوادم خواستم و نتیجش شد بیکاری.


شغلای گل و بلبل مملکت هم برسه به نورچشمی و ژن خوبای مملکتمون. عین همون جوون 31 ساله ای که نصف بیشتر سکه های طلای بازار را خریده و کسی نمیتونه بگه بالای چشمت ابروست. همین ذخیره های نظام که طلبکار ما هستن.



کی میاد بگه فلانی 10 سال تو دانشگاه درس خونده ولی بیکاره حقوق نداره بخواد هم بره سر کار ماهی زیر یک تومن به سختی پیدا میکنه چه برسه متناسب با مدرکش حقوق بگیره.


این وسط مسطا هم یه عده خواستار نام میان و میرن و گند میزنن به هر چی امید و آرزو هست. نباشن یه وضعیتی هست باشن هم یه وضعیتی. مثل آدمای برزخی شدم.

آدم میره اون ور پل و تو زندگی روزمره غرق میشه یه بدبختی داره. این ور پل هم سرگردان و حیران منتظر یارش هم یه بدبختی.

خدایا ما را عاقبت بخیر بفرما. اون دنیا ما رو ببر پیش خودت دیگه خسته شدیم از این همه دوری و ستم هایی که بندگانت به ما روا داشتند.

  • مهر بانو
  • شنبه ۹ تیر ۹۷
هر چه فکرش را کنی
زندگی در حرکت است.
زمان در حرکت است.
مجالی برای درنگ نیست
برخیز و درجریان باش
همچو آب زلال در شعر سهراب