سلام یکی از نام های خداست
سلام.
جدیدا یکی رو رد کردم
با تلخی و سختی.
شاید میتونستیم خوشبخت بشیم.
ولی خب شاید هم میتونستیم بدبخت بشیم.
متاسفانه اونقدر زندگی پرریسکی میشد که عاقلانه بستم دفترشو
هرچند که می شد عاشقانه تا آخرین ورقه رو جلو رفت.
دلم برایی خیلی چیزها سوخت.
برای خودم. برای طرف مقابلم و برای شرایطمون.
به خدا میسپرمش. امیدوارم جفت خوبی نصیبش بشه.
من هم دلم آرامشی بده که نه تنهایی رو بفهمم و نه حسرت گذشته رو بخورم.
امیدوارم که آینده ی همه مون شیرین باشه و شاد.
خیلی وقته منتظر خبرای خوش هستیم
خدایا خودت همراهمون باش که امیدمون فقط تویی.
شاید اگر 4 روز فرصت می گذشت بازم این قضیه کشدار می شد
شاید تهش خوب بود
شاید تهش تلخ بود.
نمیدونم همه چی به خودمون بستگی داره.
ولی شنبه ی این هفته 7 فروردین بود که روز بعد از مهمونی خونه ی اونا داداشم زنگ زد و تمومش کرد. به زبون خودش هر جوری بود گفت و تموم شد.
شاید تلخ و شاید گوارا .
هفته ی قبلش داشتیم برای هم آرزوی موفقیت و سال خوب و خوشی می کردیم .
و اینگونه شد که تمام شد.
شاید اگر کمی تلاش می کرد
شاید اگر کمی دست از خودخواهی بر میداشت.....
الان اینجوری نبود.