گرد و خاک

سلام

خیلی وقت بود نیومده بودم.

دیگه اون حوصله و زمانی که دوست داشتم بزارم و بنویسم برام پیش نمیاد و اگر هم باشه من مشغول کار دیگری هستم

اما دوست دارم اینجا را برای خودم جای دنجی نگه دارم و از دستش ندم.

 

  • مهر بانو
  • سه شنبه ۲۳ دی ۹۹

شب های تلخ سیاهی

سیاه مثل ذغال

سیاه و تلخ

مثل اسپرسو

مثل قهوه هایی که هیچ وقت تلخیشونو دوست نداشتم.تنهایی هایی که تلخیش از اسپرسو دوبل هم بیشتره برام. سخت و پیچیده. بی امان. در بند. 

این روزها به سر نمی آید مگر با یک تلخی دیگر. 

تلخی های زندگی من فقط رنگ عوض می کنند. 

باز هم خدا رو شکر که مرگ را آفرید تا دلخوش باشم به رفتنی از این دنیای جهنمی. 

  • مهر بانو
  • يكشنبه ۶ مهر ۹۹

قاصدک

بی گمان میشود تو را در زمزمه ی پرستوها شنید

خیالم تاب می خورد و رقصان به یاد تو می چرخد

چه کوتاه بود نفس کشیدنم بی تو در این دنیا

و چه شوخ این روزهایم به سر می شود

تنهاترین تنها شدم بی خبر از هیچ دوست و یارانم

گمان نمی بردم که این چنین تنها ترین تنها شوم

 

 

چشم ببند و وا کن تا روی ماه را زیارت کنی هر چند حق داری که گوش ندی به حرفم

ماهی هم از ترس گم شدن ماه در حوض هیچ پلکی نمی زند.

  • مهر بانو
  • شنبه ۲۱ تیر ۹۹
هر چه فکرش را کنی
زندگی در حرکت است.
زمان در حرکت است.
مجالی برای درنگ نیست
برخیز و درجریان باش
همچو آب زلال در شعر سهراب